در دوچشمش گناه می خندید بر رخش نور ماه می خندید در گذرگاه ان لبان خموش شعله ئی بی پناه می خندید شرمناک و پر از نیازی گنگ با نگاهی که رنگ مستی داشت در دو چشمش نگاه کردم و گفت باید از عشق حاصلی برداشت سایه ئی روی سایه ئی خم شد در نهانگاه راز پرور شب نفسی روی گونه ئی لغزید بوسه ئی شعله زد میان دو لب فروغ فرخزاد خواب شب بر روی شیشه های تار می نشست ارام چون خاکستری تبدار باد نقش سایه ها را در حیاط خانه هر دم زیرو رو می کرد پیچ نیلوفر چو دودی موج میزد بر سر دیوار در میان کاجهاجادوگر مهتاب با چراغ بی فروغش میخزید ارام گوئی او در گور ظلمت روح سرگردان خود را جستجو می کرد من خزیدم در دل بستر خسته ام از تشویش و خاموشی گفتم ای خواب ای سر انگشت کلید باغهای سبز چشمهایت برکه تاریک ماهی های ارامش کوله بارت را بروی کودک گریان من بگشا وببر با خود مرا به سرزمین صورتی رنگ پری های فراموشی فروغ فرخزاد
حس رسیدن به اوج
مثل رهایی از قفس
یا ساحل امن یه موج
آرامش نگاه تو منو به بند میکشه
بذار دل تنهای من دوباره عاشقت بشه....
بخشی از ترانه «توحس عاشق شدنی» با صدای محمد علیزاده
درباره نام و نام پدر شاعر و هم چنین تاریخ تولد سعدی اختلاف بسیار است.
سال تولد او را از 571 تا 606 هجری قمری احتمال داده اند و تاریخ درگذشتش را هم سالهای 690 تا 695 نوشته اند.
سعدی در شیراز پای به هستی نهاد و هنوز کودکی بیش نبود که پدرش در گذشت.
آنچه مسلم است اغلب افراد خانواده وی اهل علم و دین و دانش بودند.
سعدی خود در این مورد می گوید:
همه قبیله ی من، عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو، شاعری آموخت
سعدی پس از تحصیل مقدمات علوم از شیراز به بغداد رفت و در مدرسه نظامیه به تکمیل دانش خود پرداخت. او در نظامیه بغداد که مهمترین مرکز علم و دانش آن زمان به حاسب می آید در درس استادان معروفی چون سهروردی شرکت کرد. سعدی پس از این دوره به حجاز، شام و سوریه رفت و در آخر راهی سفر حج شد. او در شهرهای شام (سوریه امروزی) به سخنرانی هم می پرداخت ولی در همین حال، بر اثر این سفرها به تجربه و دانش خود نیز می افزود.
سعدی در روزگار سلطنت "اتابک ابوبکر بن سعد" به شیراز بازگشت و در همین ایام دو اثر جاودان بوستان و گلستان را آفرید و به نام «اتابک» و پسرش سعد بن ابوبکر کرد.
صفحه قبل 1 صفحه بعد